کاربرد و کالوکیشن های فعل Aim در انگلیسی

 Aim به معنی "هدف" یا "مقصد" است و در زبان انگلیسی به روش های مختلفی استفاده می شود.

در اینجا برخی از کاربردهای رایج Aim آورده شده است:

• برای بیان اهداف یا مقاصد:
  • We need to clarify the aims and objectives of the project. (باید اهداف و مقاصد پروژه را مشخص کنیم.)
  • The organization is committed to achieving its aims through peaceful means. (سازمان متعهد به دستیابی به اهداف خود از طریق صلح آمیز است.)
• برای بیان تعهد به چیزی:
  • I support the aims of animal rights activists. (من از اهداف فعالان حقوق حیوانات حمایت می کنم.)
  • He seems to have no aims in life at all. (به نظر می رسد که اصلاً هدفی در زندگی ندارد.)
• برای بیان قصد یا هدف از انجام کاری:
  • All parents receive a booklet which sets out the school's aims and objectives. (همه والدین کتابچه ای دریافت می کنند که اهداف و مقاصد مدرسه را مشخص می کند.)
  • My sister went to Valencia with the aim of finding employment. (خواهرم با هدف پیدا کردن شغل به والنسیا رفت.)
  • This booklet has been produced with the aim of increasing public awareness. (این کتابچه با هدف افزایش آگاهی عمومی تهیه شده است.)

عبارات و اصطلاحات مفید:

• Clarify the aims and objectives: اهداف و مقاصد را مشخص کردن
• Be committed to: متعهد بودن به
• Through peaceful means: از طریق صلح آمیز
• Support/sympathize with the aims of: از اهداف ... حمایت/همدردی کردن
• With no thought of: بدون در نظر گرفتن
• A ban on: ممنوعیت
• Impose a ban on: بر چیزی اعمال محدودیت کردن
• With the aim of: با هدف
• Increase public awareness: افزایش آگاهی عمومی
• Set up a scheme: ایجاد یک طرح
• People's dependency on: وابستگی مردم به
• Tackle: مقابله با
• Set up a charity: راه اندازی یک موسسه خیریه
• Have a clear aim in mind: هدف روشنی در ذهن داشتن
• Laudible aim: هدف قابل ستایش
• Afford a long-term aim: توانایی هدف بلندمدت را داشتن/ از پس آن برآمدن
• Promotion to: ارتقا به
• The immediate aim: هدف فوری (کوتاه مدت)
• Broad aims: اهداف کلان

در این مطلب، به بررسی کاربرد و کالوکیشن های فعل Aim در انگلیسی پرداخته شده است. با مطالعه آن، می توانید نکات مربوط به این فعل را بیاموزید.